Series Title: Shahgoosh شاهگوش
Country: Iran
Year: 1392-93
نام سریال: شاهگوش
سال تولید: ۱۳۹۳
کارگردان: داوود میر باقری
هنرپیشگان: فرهاد اصلانی، مرجانه گلچین، احمد مهرانفر، شهرام حقیقت دوست، طناز طباطبایی، حمید رضا آذرنگ، حامد میر باقری، هادی کاظمی، علیرضا جعفری، محسن تنابنده، اکبر عبدی، سیروس گرجستانی ، رسول نجفیان و ديگران
موضوع: اکبر عبدی کله پزی است که عشق اش به استقلال را با هیچ چیز دیگر جایگزین نمی کند. او دختری دارد با بازی طناز طباطبایی که دخترک خواستگاری پرسپولیسی دارد و همین تعلق رنگی است که با مخالف پدر روبرو می شود. نقش پسرک خواستگار را حامد میرباقری فرزند پسر داوود بازی می کند. در ادامه یک تصادف منجر به فوت باعث بازگشایی پرونده یک قتل می شود؛ کله پز داستان حین عبور از عرض خیابان با پژوی سبزرنگی تصادف کرده و در پی این تصادف می میرد! تنها شاهد اتفاق مردی است تک چشم که فقط رنگ و نوع ماشین را تشخیص داده است. این طوری است که تمامی پژوهای سبز رنگ داخل شهر فراخوانده می شوند و این چنین است که داستان وارد فاز کلانتری می شود؛ افسر تحقیق پرونده هم فرهاد اصلانی است! احمد مهرانفر هم سرباز کلانتری است
***سال تولید: ۱۳۹۳
کارگردان: داوود میر باقری
هنرپیشگان: فرهاد اصلانی، مرجانه گلچین، احمد مهرانفر، شهرام حقیقت دوست، طناز طباطبایی، حمید رضا آذرنگ، حامد میر باقری، هادی کاظمی، علیرضا جعفری، محسن تنابنده، اکبر عبدی، سیروس گرجستانی ، رسول نجفیان و ديگران
موضوع: اکبر عبدی کله پزی است که عشق اش به استقلال را با هیچ چیز دیگر جایگزین نمی کند. او دختری دارد با بازی طناز طباطبایی که دخترک خواستگاری پرسپولیسی دارد و همین تعلق رنگی است که با مخالف پدر روبرو می شود. نقش پسرک خواستگار را حامد میرباقری فرزند پسر داوود بازی می کند. در ادامه یک تصادف منجر به فوت باعث بازگشایی پرونده یک قتل می شود؛ کله پز داستان حین عبور از عرض خیابان با پژوی سبزرنگی تصادف کرده و در پی این تصادف می میرد! تنها شاهد اتفاق مردی است تک چشم که فقط رنگ و نوع ماشین را تشخیص داده است. این طوری است که تمامی پژوهای سبز رنگ داخل شهر فراخوانده می شوند و این چنین است که داستان وارد فاز کلانتری می شود؛ افسر تحقیق پرونده هم فرهاد اصلانی است! احمد مهرانفر هم سرباز کلانتری است
گندم و امیرعلی که هر دو در رشته الکترونیک نخبه هستند، دل در گرو مهر هم دارند. اما پدر گندم که صاحب کله پزی عدالت است به هزار و یک دلیل با وصلت این جوان مخالف است. درست وقتی که امیرعلی فکر می کند به یک قدمی نرم کردن دل آقا رحمان نزدیک شده، حادثهای رخ می دهد
***
گندم و گلاب برای شکایت پا به کلانتری ملت میگذارند، جایی که سرگرد اسد خفته با مدیریتی جدید تلاش میکند تا آرمانهایش را در آن پیاده کند. سرگرد خفته به خانواده شجاعت قول میدهد در کمترین زمان ممکن قاتل را پیدا کند، فارق از اینکه اولین مضنون پرونده در چند قدمی او ایستاده
***
با حضور عدهای از کسبه کله پزی عدالت توسط خانواده رحمان بازگشایی می شود. میلاد که دل خوشی از امیرعلی ندارد به مخالفتش با رابطه او و گندم ادامه میدهد. سرگرد خفته و سرگرد سرخی به سراغ شاهد یک چشم حادثه قتل می روند و در این میان راز ماشین قاتل برای آنها باز میشود
***
با ورود امیرعلی به کلانتری، مشکلات گندم با خانوادهاش بیشتر می شود. از سویی امیرعلی در بازداشتگاه از برخورد با جاهلهای بازداشتی به این نتیجه میرسد که رازش را با سرگرد خفته در میان بگذارد و اعتراف می کند که در شب حادثه ماشین را به شب نما قرض داده بوده
***
سرگرد سرخی و هومن آب پرور در حین ماموریت متوجه یک پژوی 405 با مشخصات ماشین قاتل می شوند و پس از تعقیب و گریز، دختر جوانی با نام مستعار لیدا مختار را دستگیر می کنند. در همین هنگام امیرعلی و گندم در کلانتری در حال دیدار هستند
***
امیرعلی در حالی آزاد می شود که شب نما همچنان در بازداشت است و خفته، درگیر مراسم خواستگاری است و لیدا مختار هم با سیاست خود سعی می کند فضای بارداشتگاه را به هم بریزد. آزادی امیرعلی منجر به خشم گلاب و میلاد می شود و به ایجاد آشوب در کلانتری دامن می زند
***
در ادامه بازداشت زهره مجبور (لیدا مختار) پدرش اسفندیار مجبور که در حقیقت ماشین پژو متعلق به اوست وارد کلانتری می شود. امیرعلی نیز که در پی صلح و آشتی با میلاد است با هم درگیر شده و پس از دعوایی سخت که بینشان در می گیرد راهی کلانتری شده و بازداشت می شوند
***
در ادامه بررسی پژوهای مضنون به قتل رحمان کله پز، متهمین جدید و به نامی وارد قصه می شوند که باید با ارائه مدرک ثابت کنند در شب حادثه کجا بوده اند. گندم و پدر امیرعلی برای نجات میلاد و امیرعلی از بازداشتگاه اقدام می کنند. با ورود به کلانتری، گندم موجه می شود که یکی از مضنونین
***
دکتر زرین زوزنی به سرگرد خفته اعتراف می کند که ماشین در شب تصادف رحمان کلهپز دست همسرش بوده است. قاف کاف نیز همچنان سر معرفی صاحب ماشینی که معامله کرده طفره می رود. مجبور نیز اعتراف می کند که در شب حادثه
***
مهندس جلیل ساسانپور با ورودش به کلانتری دردسرهای زیادی درست می کند. ضمن اینکه عدم تعادلش در رانندگی، اعتیادش و دروغ هایش از او مضنونی جدی و پرانگیزه برای قتل رحمان کله پز می سازد. این درحالیست که موقعیت و اعتبار اجتماعی و سیاسی دکتر زوزنی به شدت در خطر است
***
با معرفی مظنون جدید توسط امیرعلی به کلانتری ملت همه چیز به هم می ریزد. این مظنون به قدری نفوذ اجتماعی و سیاسی دارد که نمی توان او را به کلانتری کشاند و از او بازجویی کرد. از سویی دیگر دکتر زوزنی متوجه می شود شوهرش جلیل ساسانپور در بازداشتگاه کلانتری ملت مواد مصرف کرده و خفته با چالش جدیدی در رابطه با پرسنل خودش مواجه می شود
***
سرخی بر خلاف میل باطنی به دستور خفته طی ماموریتی حاج طلایی را به کلانتری دعوت می کند. از سویی دیگر دکتر زوزنی با خفته در افتاده و ماجرای مصرف مواد مخدر در کلانتری ملت را بهانه ای برای انتقاد از سیستم نظارتی و امنیتی کلانتری کرده و خفته نیز درصدد پاکسازی کلانتری از پرسنل تا متهمین بر می آید
***
سرگرد سرخی با معاینه فنی ماشین حاج طلایی در تعمیرگاه به این نتیجه می رسد که ماشین تصادفی است. از سوی دیگر زوزنی و خفته پس از جدال فراوان به این نتیجه می رسند که دوباره از جلیل ساسانپور بازجویی کنند. در همین حین حاجی طلایی وارد کلانتری می شود و عنوان می کند که ماشین در شب تصادف داخل تعمیر گاه بوده. با ورود تعمیرکار به کلانتری حقیقتی هولناک فاش می شود و از سوی دیگر جلیل نیز اعتراف می کند که در شب حادثه با ماشین زوزنی شخصی را زیر گرفته
***
درادامه قصهٔ ماشین حاج طلایی، خفته متوجه می شود که در شب حادثه ماشین دست داماد حاجی طلایی بوده. از سوی دیگر زوزنی به خفته اطلاع می دهد که جلیل در شب حادثه به یک قاچاقچی مواد مخدر زده. در نتیجه خفته، زوزنی را به همراه آبپرور راهی بیمارستان می کند. گلاب نیز وارد کلانتری شده و با خفته اتمام حجت می کند که هیچ شکایتی از حاج طلایی ندارد و خفته نیز همچنان سراغ کیف زرگنده را از او میگیرد
***
داماد حاجی طلایی، عطا واعظی مجری برنامه جنجالی «یک بعلاوه هزار» وارد کلانتری شده و با ورودش به کلانتری شور و شوقی بین سربازان و پرسنل به پا میشود. از طرف دیگر خفته ماجرای ماشین حاجی را به او میگوید و عطا واعظی انکار میکند. در نتیجه سرخی تعمیرکار را به کلانتری میخواند
***
با ورود همایون سه تقه، تعمیرکار ماشین حاجی طلایی و رو در رو شدنش با عطا واعظی پرده از رازی هولناک برداشته میشود. ماشین حاجی طلایی در شب حادثه طبق شواهد و قرائن دست عطا واعظی بوده و او عزمش را جزم کرده تا به کمک صفا مواج که مدیر شبکه تلوزیونی است و استفاده از نفوذ حاجی طلایی خود را در برابر قانون و اسد خفته تبرئه کند
***
فصل عوض شده و سرگرد خفته برای پی گیری پرونده رحمان شجاعت از مافوق خود وقت می گیرد. پژوهای توقیف شده نیز روز به روز بیشتر شده و تقریبا نیمی از محوطه کلانتری را پرکرده است تا اینکه گندم در دانشگاه متوجه می شود که ماشین استادش (نوسان) با پلاک و ماشین قاتل مطابقت دارد
***
گندم با دیدن ماشین دکتر نوسان با چالش ذهنی سختی گرفتار می شود. یا باید قید واحد درسی با دکتر نوسان را بزند و به کلانتری برود و یا اینکه سکوت کند. امیرعلی نیز با دیدن پژویی منطبق با پژوی قاتل در خیابان با مردی درگیر می شود و کارش به کلانتری و بازداشتگاه می کشد. گندم تصمیم خود را گرفته و نزد سرگرد خفته رفته و ماجرای پژوی دکتر نوسان را اطلاع می دهد که در واقع شروع یک ماجرای جدید رقم می خورد
***
گندم به کلانتری آمده تا از سرنوشت استادش نوید نوسان با خبر شود اما در کمال ناباوری متوجه می شود ماشین متعلق به همسر استادش خانم بهجت شعاعی است و حالا اوست که مظنون پرونده قتل پدرش است. از سوی دیگر ورود زرگنده به کله پزی عدالت برای یافتن کیفش فاجعه وحشتناکی را رقم می زند
***
دکتر نوسان و همسرش در خانه به شدت با هم درگیرند و هر کدام دیگری را مقصر و مظنون می داند. تنها مدرکی که می تواند آنها را نجات دهد، دفتر خاطرات بهجت است. در نهایت با ارائه همین دفتر به اسد خفته تبرئه می شود و حالا دردسرهای گندم با استادش نوید نوسان که از او کینه به دل گرفته است دیدنی است
***
در بازجوییهای مکرر خفته از قاف کاف، مشخص می شود ماشین مظنون متعلق به سردار درویشی مافوق خفته است که در صورت فاش شدن این موضوع عواقب بدی در انتظار خفته و کلانتری اوست. گلاب نیز پس از ماجراهایی که خانوادهاش پشت سر میگذارند به این نتیجه می رسد که کیف را به زرگنده تحویل دهد
***
گلاب و گندم برای تحویل کیف به کلانتری می روند. از سوی دیگر با وجود تاکیدهای فراوان خفته مبنی بر علنی نشدن ماجرای ماشین سردار درویشی، در کلانتری شایعاتی بر سر زبان ها افتاده که معلوم نیست از سوی چه کسی رهبری می شود و خفته تمام سعیاش را میکند که سردار چیزی نفهمد غافل از اینکه او از همه چیز با خبر است
***
در ادامه تحقیقات خفته راجع به پسر سردار درویشی و ماشین قاف کاف، اوضاع کلانتری ملت و درگیری های خفته نیز با این مسئله بحرانی تر میشود. پای عطا واعظی نیز دوباره به پرونده باز شده و او نیز رازهایی را برملا می کند که مرتبط با ابراهیم درویشی است. خفته برای جمع آوری مدارک بیشتر هومن را راهی ماموریتی محرمانه می کند
***
هومن که مهمانی ابراهیم درویشی را زیر نظر گرفته امیرعلی را می بیند که او نیز دورادور مهمانی را زیر نظر دارد. به دستور خفته هومن امیرعلی را بازداشت میکند. در کلانتری ملت همه نگران صولت هستند که هنوز برنگشته. هومن با ارائه توضیحات در رابطه با مهمانی، بار دیگر خفته را مجاب کرده که ابراهیم درویشی را برای بازجویی به کلانتری دعوت کند و سرخی را با حکم جلب پسر سردار به این ماموریت خطیر می فرستد
***
ابی درویشی در حال مذاکره با قویترین مرد ایران، قدرت فاتح، است تا او را به نوعی علیه قاف کاف اجیر کند. سرگرد سرخی که به همراه آبپرور ماموریت دارد آنها را زیر نظر داشته باشد متوجه میشود که ماشین قدرت فاتح همان پژو سبز لجنی است؛ لذا اقدام به بازداشت او می کند. ابی درویشی برای وساطت همراه آنها راهی کلانتری می شود غافل از اینکه پای خودش نیز در این پرونده گیر است
***
خفته وارد کلانتری شده و حکم بازداشت قدرت فاتح را می دهد و سپس ابی درویشی را به اتاق خود آورده و از او راجع به زد و بندش با عطا واعظی سوال می کند و چون ابی هر گونه رابطهای را انکار می کند، خودش شخصا او را به بازداشتگاه می فرستد. خسته چمانی نیز وارد کلانتری شده و چون خفته گوشی خود را در محل کار او جا گذاشته و خفته و سرخی به هنگام بدرقه او متوجه میشوند که ماشین او نیز پژوی سبز لنجی با پلاک (91 و) است
***
از آنجا که ماشین خجسته چمانی همان پژوی سبز لجنی است، خفته مجبور است که ماشین اورا توقیف کند. اما سرخی پیشنهاد بهتری دارد و اینکه با بازجویی تک به تک از عطا واعظی، ابی درویشی و قدرت فاتح، قاتل کله پز پیدا خواهد شد. خفته با پیشنهاد سرخی موافقت میکند غافل از اینکه پرده از یه راز هولناکی برداشته میشود
***
با اعتراف عجیب و غریب واعظی، درویشی و فاتح، پرونده سیر پیچیدهتری پیدا میکند. خفته نیز مجبور میشود از خجسته بازجویی کند. خجسته مجبور میشود اعتراف کند که آن شب با ماشینش کسی را زیر گرفته است
پایان
No comments:
Post a Comment